یابن الحسن کجای این ناکجایی .امروز دلم بازم هواتوکرد.اخه جمعه است.بابی انت وامی.ازین عصرای دلتنگ جمعه دلتنگ شدیم.متی تراناونراک.دیده به راه دوخته ایم که می ایی.باهمان صلابت حیدری ودیگه این روزمرگی بسر میاد.پس مولا عجل لظهورک.امین بحق محمدواله الطاهرین
ذکرروزیکشنبه
امروزیکشنبه بودوهمانطورکه می دونیم ذکرش یا ذوالجلال والاکرامه .ازین ذکرخوابی برام تعریف کرد میگفت :یه شب خواب دیدم یه نفر پیشم نشسته وبا هم مشغول صحبتیم.یکدفعه ای به ذهنم اومد این که پیشمه قصدکشتنمو داره خیلی ترسیدم .پیشدستی کردم وسرشو محکم بدیوارزدم شکست وخونی شد اما نمرد چندین بار سرشوبه دیوار زدم باز انگار نه انگار با تمام توان فرار کردم اون هم باسر خونین وشکسته بدنبالم دوید.دیگه داشت بهم می رسیدکه بذهنم رسیدتنهاچارم اینه که بگم یا ذوالجلال والاکرام .پشت سرهم چندین بار این ذکرو گفتم .نیم نگاهی به پشت سرکردم نبودش.در همان حال ذکر گفتن از خواب بیدار شدم خسته بودم اما ازین که نجات پیدا کرده بودم خدا رو شکر کردم بعدا فهمیدم ذکر روز یکشنبه است از اون روز ذکر روزها رو به تعداد صد بار میخونم .چرا که اعتقاد پیدا کردم ایام هفته روح دارن وروحشون ذکرشونه .
میگن کسی که پابشه زایرکربلابشه.سربه بیابون بزاره توعاشقی جون بزاره
اونجاکه افتاب میشینه باغ گل سیب میبینه